معنی فارسی forebitten

B1

برخی از افعال یا کارها که انجام آن‌ها مجاز نیست.

Prohibited or not allowed.

example
معنی(example):

در او را از ورود منع کرد.

مثال:

The door forebitten him from entering.

معنی(example):

او احساس می‌کرد که برای ابراز افکارش منع شده است.

مثال:

He felt forebitten to express his thoughts.

معنی فارسی کلمه forebitten

:

برخی از افعال یا کارها که انجام آن‌ها مجاز نیست.