معنی فارسی forefeel

B1

پیش‌بینی کردن یا حس کردن چیزی قبل از اینکه واقعاً اتفاق بیفتد.

To sense or predict something before it happens.

example
معنی(example):

من می‌توانم حس کنم تغییراتی در آب‌وهوا در حال آمدن است.

مثال:

I can forefeel the changes coming in the weather.

معنی(example):

او به نظر می‌رسید که هیجان جمعیت را حس کند.

مثال:

She seemed to forefeel the excitement of the crowd.

معنی فارسی کلمه forefeel

:

پیش‌بینی کردن یا حس کردن چیزی قبل از اینکه واقعاً اتفاق بیفتد.