معنی فارسی foreguess

B1

حدسی اولیه و غیررسمی درباره موضوعی قبل از دریافت اطلاعات کامل.

A preliminary or speculative guess made before all facts are known.

example
معنی(example):

این فقط یک حدس اولیه است؛ ما به داده‌های بیشتری برای اطمینان نیاز داریم.

مثال:

It's just a foreguess; we need more data to be sure.

معنی(example):

حدس اولیه او درباره آب و هوا به طرز شگفت‌آوری دقیق بود.

مثال:

Her foreguess about the weather was surprisingly accurate.

معنی فارسی کلمه foreguess

:

حدسی اولیه و غیررسمی درباره موضوعی قبل از دریافت اطلاعات کامل.