معنی فارسی foreordainment

B2

تعیین یا پیش‌نویسی از قبل برای اتفاقات یا سرنوشت‌ها، به ویژه در زمینه‌های مذهبی.

The act of ordaining or determining in advance.

example
معنی(example):

انتخاب نقش‌های آنها در پروژه از ابتدا مشخص شده بود.

مثال:

The foreordainment of their roles in the project was decided early on.

معنی(example):

او به سرنوشت پیش‌تعیین شده‌اش باور داشت.

مثال:

She believed in the foreordainment of her destiny.

معنی فارسی کلمه foreordainment

:

تعیین یا پیش‌نویسی از قبل برای اتفاقات یا سرنوشت‌ها، به ویژه در زمینه‌های مذهبی.