معنی فارسی foreplanting

B1

فرآیند کشتی که قبل از کشت اصلی انجام می‌شود.

The process of planting that occurs before the main planting.

example
معنی(example):

کشت پیشین برای اطمینان از دور کاشت موفق حیاتی است.

مثال:

Foreplanting is essential for ensuring a successful crop rotation.

معنی(example):

کشاورزان از تکنیک‌های کشت پیشین برای آماده‌سازی خاک استفاده می‌کنند.

مثال:

Farmers use foreplanting techniques to prepare the soil.

معنی فارسی کلمه foreplanting

:

فرآیند کشتی که قبل از کشت اصلی انجام می‌شود.