معنی فارسی forlay
B1ترتیب دادن یا طراحی کردن یک برنامه یا دوره.
To arrange or set forth a plan, course, or idea.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند تا دوره جدید را برای حداکثر مشارکت طراحی کنند.
مثال:
They chose to forlay the new course for maximum engagement.
معنی(example):
شما میتوانید برنامههای خود را برای هفته آینده در جلسه طراحی کنید.
مثال:
You can forlay your plans for next week during the meeting.
معنی فارسی کلمه forlay
:
ترتیب دادن یا طراحی کردن یک برنامه یا دوره.