معنی فارسی forsakenly

B1

حالتی از احساس تنهایی یا رهاشدگی.

In a manner that suggests abandonment or loneliness.

example
معنی(example):

او با حس تنهایی به اتاق خالی نگاه کرد.

مثال:

He looked forsakenly at the empty room.

معنی(example):

او شب‌ها به طور تنها در خیابان‌ها قدم می‌زد.

مثال:

Forsakenly, she wandered the streets at night.

معنی فارسی کلمه forsakenly

:

حالتی از احساس تنهایی یا رهاشدگی.