معنی فارسی forstand

B1

درک کردن، فهمیدن، دو مفهوم یا اطلاعات را درک کردن.

To comprehend or grasp the meaning of something.

example
معنی(example):

مهم است که قبل از بازی قوانین را درک کنید.

مثال:

It is important to forstand the rules before playing the game.

معنی(example):

او سعی کرد احساسات او را در طول مکالمه درک کند.

مثال:

He tried to forstand her feelings during the conversation.

معنی فارسی کلمه forstand

:

درک کردن، فهمیدن، دو مفهوم یا اطلاعات را درک کردن.