معنی فارسی forst
B1واژهای کوتاه برای جنگل، مکانهای پوشیده از درختان.
A less common term for a forest, an area densely populated with trees.
- NOUN
example
معنی(example):
جنگل در زمستان یخزده و زیبا بود.
مثال:
The forst in winter was frosty and beautiful.
معنی(example):
وقتی از میان جنگل عبور میکردیم، هوای تازه را بر روی صورتمان حس کردیم.
مثال:
Walking through the forst, we felt the fresh air on our faces.
معنی فارسی کلمه forst
:واژهای کوتاه برای جنگل، مکانهای پوشیده از درختان.