معنی فارسی forspoken
B1به معنای پیشینهای از دلایل یا رفتارهایی که کنار گذاشته شدهاند.
To have put aside one's previously stated fears or concerns.
- VERB
example
معنی(example):
زمانی که او ترسهایش را کنار گذاشت، احساس آزادی کرد.
مثال:
Once she had forspoken her fears, she felt free.
معنی(example):
کلمات کنار گذاشته شده میتوانند تأثیر زیادی بر زندگی فرد بگذارند.
مثال:
Forspoken words can have a powerful impact on one's life.
معنی فارسی کلمه forspoken
:به معنای پیشینهای از دلایل یا رفتارهایی که کنار گذاشته شدهاند.