معنی فارسی fragmentised
B1تکهتکه شده، وضعیتی که در آن یک کل به اجزای جداگانه و غیرمتصل تقسیم شده است.
Divided into separate or disjointed parts.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
گزارش تکهتکه شده بسیاری از جزئیات مهم را از دست داده بود.
مثال:
The fragmented report left out many important details.
معنی(example):
دادهها به دلیل روشهای ضعیف نگهداری تکهتکه شده بودند.
مثال:
The data was fragmentised due to poor preservation methods.
معنی فارسی کلمه fragmentised
:تکهتکه شده، وضعیتی که در آن یک کل به اجزای جداگانه و غیرمتصل تقسیم شده است.