معنی فارسی freckliest

B1

دارای بیشترین تعداد کک و مک نسبت به بقیه.

Having the most freckles compared to others.

example
معنی(example):

از بین همه بچه‌ها، او کک و مک‌دارترین بود.

مثال:

Out of all the kids, she was the freckliest.

معنی(example):

او جایزه کک و مک‌دارترین کودک در نمایشگاه را برد.

مثال:

He won the award for the freckliest child at the fair.

معنی فارسی کلمه freckliest

:

دارای بیشترین تعداد کک و مک نسبت به بقیه.