معنی فارسی frecklier

B1

دارای کک و مک بیشتر نسبت به یک حالت دیگر.

More freckled than another person or situation.

example
معنی(example):

برنزه شدن جدید تابستانش او را کک و مک‌دارتر از قبل کرد.

مثال:

Her new summer tan made her even frecklier than before.

معنی(example):

امسال تابستان، متوجه شدم که کک و مک‌هایم بیشتر شده‌اند.

مثال:

This summer, I noticed that my freckles became frecklier.

معنی فارسی کلمه frecklier

:

دارای کک و مک بیشتر نسبت به یک حالت دیگر.