معنی فارسی freckliness

B1

وضعیتی که در آن فرد دارای کک و مک است.

The quality or state of being freckled.

example
معنی(example):

کک و مک دار بودن او اغلب موضوع صحبت‌ها بود.

مثال:

Her freckliness was often a topic of conversation.

معنی(example):

من از کک و مک بودن پوست فرزندانم در تابستان لذت می‌برم.

مثال:

I love the freckliness of my children's skin in the summer.

معنی فارسی کلمه freckliness

:

وضعیتی که در آن فرد دارای کک و مک است.