معنی فارسی freehandedly
B1به معنای کمک کردن یا عمل کردن بدون هیچ محدودیتی و با سخاوت.
Acting or giving in a generous and spontaneous manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت سخاوتمندانه پولش را به نیازمندان داد.
مثال:
She gave her money freehandedly to those in need.
معنی(example):
او به طور خودجوش عمل میکند و به حس ششمش اعتماد دارد.
مثال:
He works freehandedly, trusting his intuition.
معنی فارسی کلمه freehandedly
:به معنای کمک کردن یا عمل کردن بدون هیچ محدودیتی و با سخاوت.