معنی فارسی freefd

B1

احساس آزادی و رهایی از قید و بندها.

Feeling liberated and unrestrained.

example
معنی(example):

او زمانی که شغل استرس‌زا را ترک کرد احساس آزادی کرد.

مثال:

He felt freefd when he left the stressful job.

معنی(example):

آزاد بودن به شما اجازه می‌دهد تا فرصت‌های جدیدی را کشف کنید.

مثال:

Being freefd allows you to explore new opportunities.

معنی فارسی کلمه freefd

:

احساس آزادی و رهایی از قید و بندها.