معنی فارسی frenetics

B1

وضعیت یا حالت سر و صدای زیاد و فعالیت‌های سریع.

An energetic or frenzied state.

example
معنی(example):

رمان سوراخ‌های زندگی شهری را به خوبی توصیف می‌کند.

مثال:

The novel captures the frenetics of city life.

معنی(example):

هیجان و دلگرمی تیم در طول بازی مسری بود.

مثال:

The team's frenetics during the game was contagious.

معنی فارسی کلمه frenetics

:

وضعیت یا حالت سر و صدای زیاد و فعالیت‌های سریع.