معنی فارسی frenetically
B1به طور تحریکآمیز و با شتاب.
In a frenzied or energetic manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور فرشتهای دستانش را برای جلب توجه تکان داد.
مثال:
She waved her hands frenetically to get attention.
معنی(example):
بچهها در طول مهمانی به طور فرشتهای دور میدویدند.
مثال:
The children ran around frenetically during the party.
معنی فارسی کلمه frenetically
:به طور تحریکآمیز و با شتاب.