معنی فارسی frockless

B1

بدون لباس فراق، به خصوص در مواقعی که انتظار پوشش خاصی وجود دارد.

Without a dress, especially of a certain elegant type.

example
معنی(example):

او در آن مراسم غیررسمی احساس بی‌لباسی کرد.

مثال:

She felt frockless at the casual event.

معنی(example):

ظاهر بدون لباس نوع فراق تازه و جذاب تلقی شد.

مثال:

The frockless look was deemed refreshing.

معنی فارسی کلمه frockless

:

بدون لباس فراق، به خصوص در مواقعی که انتظار پوشش خاصی وجود دارد.