معنی فارسی from the first

B1

از همان ابتدا به چیزی یا کسی اعتقاد یا علاقه داشتند.

From the very beginning or outset of something.

example
معنی(example):

او از ابتدا می‌دانست که او موفق خواهد شد.

مثال:

He knew from the first that she would succeed.

معنی(example):

من از فصل اول داستان را دوست داشتم.

مثال:

I loved the story from the first chapter.

معنی فارسی کلمه from the first

: معنی from the first به فارسی

از همان ابتدا به چیزی یا کسی اعتقاد یا علاقه داشتند.