معنی فارسی frontierman
C1سرحد نشین، شخصی که در مناطق مرزی زندگی می‌کند و با زندگی در طبیعت آشناست.
A person who lives on the frontier, especially one who is skilled in surviving in wild land.
- NOUN
example
معنی(example):
سرحد نشین در زندگی در طبیعت ماهر بود.
مثال:
The frontierman was skilled in living off the land.
معنی(example):
در تاریخ، سرحد نشین سرزمین‌های جدید را کاوش می‌کرد.
مثال:
In history, the frontierman explored new territories.
معنی فارسی کلمه frontierman
:سرحد نشین، شخصی که در مناطق مرزی زندگی می‌کند و با زندگی در طبیعت آشناست.
