معنی فارسی frontward

B1

به سمت جلو، حرکتی که در آن یک فرد یا شیء به جلو هدایت می‌شود.

Toward or in the direction of the front.

adjective
معنی(adjective):

Frontwards.

adverb
معنی(adverb):

Frontwards.

example
معنی(example):

او به جلو خم شد تا بهتر ببیند.

مثال:

He leaned frontward to see better.

معنی(example):

ماشین به جلو حرکت کرد وقتی که راننده پدال گاز را فشار داد.

مثال:

The car moved frontward as the driver pressed the gas pedal.

معنی فارسی کلمه frontward

: معنی frontward به فارسی

به سمت جلو، حرکتی که در آن یک فرد یا شیء به جلو هدایت می‌شود.