معنی فارسی frotting

B1

عمل خم کردن و فشار دادن، معمولاً برای ایجاد بافت یا تغییر مشخصات.

The act of rubbing or pressing to change texture.

example
معنی(example):

خم کردن خمیر به آن کمک می‌کند که الاستیک‌تر شود.

مثال:

Frotting the dough helps to make it more elastic.

معنی(example):

فرآیند خم کردن بافت مخلوط را بهبود می‌بخشد.

مثال:

The frotting process enhances the texture of the mixture.

معنی فارسی کلمه frotting

: معنی frotting به فارسی

عمل خم کردن و فشار دادن، معمولاً برای ایجاد بافت یا تغییر مشخصات.