معنی فارسی frousiest
B1فروسیترین، بالاترین درجه از شلختگی و نامرتبی در ظاهر.
The most disheveled or untidy appearance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در مهمانی، شلختهترین مدل مو را داشت.
مثال:
She had the frousiest hairstyle at the party.
معنی(example):
این شلختهترین لباسی بود که هرگز دیدهبودم.
مثال:
That was the frousiest outfit I had ever seen.
معنی فارسی کلمه frousiest
:
فروسیترین، بالاترین درجه از شلختگی و نامرتبی در ظاهر.