معنی فارسی frumpishness
B1وضعیتی که در آن فرد به نظر میرسد کم اهمیت به مد یا سلیقه است.
The state or quality of being frumpish.
- NOUN
example
معنی(example):
فرومپی او موضوع بحث در میان دوستانش بود.
مثال:
Her frumpishness was a topic of discussion among her friends.
معنی(example):
فرومپی همیشه چیز بدی نیست؛ میتواند راحت باشد.
مثال:
Frumpishness is not always a bad thing; it can be cozy.
معنی فارسی کلمه frumpishness
:
وضعیتی که در آن فرد به نظر میرسد کم اهمیت به مد یا سلیقه است.