معنی فارسی fum
B2بوی خاصی که معمولاً از سوختن مواد مختلف به وجود میآید.
A scent or odor that arises from burning substances.
- NOUN
example
معنی(example):
بوی آتش کمپ ما را گرم نگه داشت.
مثال:
The fum of the campfire kept us warm.
معنی(example):
پس از آتشبازی، بوی شدیدی در هوا وجود داشت.
مثال:
There was a strong fum in the air after the fireworks.
معنی فارسی کلمه fum
:
بوی خاصی که معمولاً از سوختن مواد مختلف به وجود میآید.