معنی فارسی functionating
B1عملکرد داشتن، به معنای نشانههای فعال بودن یا به کار آمدن.
The act of functioning or operating.
- VERB
example
معنی(example):
عملکرد این دستگاه در تمام مدت آزمایش روان بود.
مثال:
The functionating of the device was smooth throughout the experiment.
معنی(example):
عملکرد صحیح برای موفقیت پروژه حیاتی است.
مثال:
Functionating correctly is crucial for the success of the project.
معنی فارسی کلمه functionating
:عملکرد داشتن، به معنای نشانههای فعال بودن یا به کار آمدن.