معنی فارسی furcated

B2

تقسیم شده به دو یا چند قسمت یا شاخه.

Divided into two or more branches.

adjective
معنی(adjective):

Forked or branched

example
معنی(example):

شاخه های تقسیم شده عبور از درختزار را دشوار کرده بودند.

مثال:

The furcated branches made it difficult to walk through the thicket.

معنی(example):

او ریشه های تقسیم شده گیاه را بررسی کرد.

مثال:

She examined the furcated roots of the plant.

معنی فارسی کلمه furcated

: معنی furcated به فارسی

تقسیم شده به دو یا چند قسمت یا شاخه.