معنی فارسی furcates

B1

تقسیم شدن به دو یا چند شاخه؛ گرفتن جهت‌های مختلف.

To divide into two or more branches or parts.

verb
معنی(verb):

To fork or branch out.

example
معنی(example):

رودخانه به دو جوی کوچک تر تقسیم می شود.

مثال:

The river furcates into two smaller streams.

معنی(example):

راه در نزدیکی درخت بلوط قدیمی تقسیم می شود.

مثال:

The path furcates near the old oak tree.

معنی فارسی کلمه furcates

: معنی furcates به فارسی

تقسیم شدن به دو یا چند شاخه؛ گرفتن جهت‌های مختلف.