معنی فارسی gawkishly

B1

به صورت ناخوشایند یا با حرکات عجیب و غیرطبیعی.

In an awkward or ungainly manner.

example
معنی(example):

او به طور عجیب و غریب لبخند زد وقتی دوربین را دید.

مثال:

She smiled gawkishly when she saw the camera.

معنی(example):

او به طور عجیب و غریب در جشن رقصید.

مثال:

He danced gawkishly at the celebration.

معنی فارسی کلمه gawkishly

: معنی gawkishly به فارسی

به صورت ناخوشایند یا با حرکات عجیب و غیرطبیعی.