معنی فارسی gigmanically
B1به نحوهای اشاره دارد که در آن کسی با توجه به سبک زندگی گیگمنها سفر و کار میکند.
In a manner characteristic of gigmen, often involving frequent traveling and performances.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور گیگمانیک از یک شهر به شهری دیگر برای اجراها سفر میکند.
مثال:
He travels gigmanically from one city to another for shows.
معنی(example):
او تورهایش را به طور گیگمانیک برنامهریزی میکند تا مخاطبانش را به حداکثر برساند.
مثال:
She plans her tours gigmanically to maximize her audience.
معنی فارسی کلمه gigmanically
:به نحوهای اشاره دارد که در آن کسی با توجه به سبک زندگی گیگمنها سفر و کار میکند.