معنی فارسی gimbaljawed
B2کسی که دهانش به خاطر تعجب یا حیرت باز مانده باشد.
Having a mouth open in astonishment or surprise.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او وقتی خبر شگفتانگیز را شنید، با دهانی باز به نظر میرسید.
مثال:
He looked gimbaljawed when he heard the surprising news.
معنی(example):
تعبیر دهان باز او نشاندهنده شگفتیاش بود.
مثال:
The gimbaljawed expression on his face showed his astonishment.
معنی فارسی کلمه gimbaljawed
:
کسی که دهانش به خاطر تعجب یا حیرت باز مانده باشد.