معنی فارسی gimballed

B2

به معنای مجهز بودن به سیستم گیمبال برای حفظ ثبات و جلوگیری از لرزش.

Equipped with a gimbal mechanism for stability.

example
معنی(example):

این دستگاه متحرک برای عکاسی هوایی ضروری بود.

مثال:

The gimballed device was essential for aerial photography.

معنی(example):

او پایه متحرک را برای بهبود ثبات تنظیم کرد.

مثال:

He adjusted the gimballed support to improve stability.

معنی فارسی کلمه gimballed

: معنی gimballed به فارسی

به معنای مجهز بودن به سیستم گیمبال برای حفظ ثبات و جلوگیری از لرزش.