معنی فارسی gimballing
B1چرخش یا تنظیم مکانیزمی که به آن اجازه میدهد تا در جهات مختلف حرکت کند و از حالت تعادل خارج نشود.
The act of rotating around a pivot point, especially to stabilize or adjust orientation.
- VERB
example
معنی(example):
موشک برای تنظیم مسیر خود در حال چرخش است.
مثال:
The rocket is gimballing to adjust its trajectory.
معنی(example):
دوربین برای ثابت نگه داشتن تصویر در حال چرخش است.
مثال:
The camera is gimballing to keep the shot steady.
معنی فارسی کلمه gimballing
:
چرخش یا تنظیم مکانیزمی که به آن اجازه میدهد تا در جهات مختلف حرکت کند و از حالت تعادل خارج نشود.