معنی فارسی glaciated

B2

جایگاه یا منطقه‌ای که به وسیله یخچال‌ها تحت تأثیر یخ قرار گرفته است.

Describing an area that has been shaped or altered by glacial action.

verb
معنی(verb):

To cover with ice or a glacier

معنی(verb):

To erode with a glacier

معنی(verb):

To freeze

example
معنی(example):

کوه‌های یخچالی بین کوهنوردان محبوب هستند.

مثال:

The glaciated mountains are popular among hikers.

معنی(example):

ما به منطقه یخچالی رفتیم تا ساختارهای یخی را ببینیم.

مثال:

We visited the glaciated region to see the ice formations.

معنی فارسی کلمه glaciated

: معنی glaciated به فارسی

جایگاه یا منطقه‌ای که به وسیله یخچال‌ها تحت تأثیر یخ قرار گرفته است.