معنی فارسی glancingly
B1به شکل گذرا و سریع، بدون توجه زیاد به جزئیات.
In a manner that involves brief or casual glances.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور گذرا به او نگاه کرد، نمیخواست خیره شود.
مثال:
She looked at him glancingly, not wanting to stare.
معنی(example):
کودک به طور گذرا به کتاب روی قفسه نگاهی انداخت.
مثال:
The child glanced glancingly at the book on the shelf.
معنی فارسی کلمه glancingly
:به شکل گذرا و سریع، بدون توجه زیاد به جزئیات.