معنی فارسی glariest

B1

صفتی که نشان‌دهندهٔ حداکثر شدت خیره‌کنندگی است.

The most glaring; characterized by extreme brightness.

example
معنی(example):

امروز یکی از خیره‌کننده‌ترین روزهای سال است.

مثال:

Today is one of the glariest days of the year.

معنی(example):

او کلاهی wore تا خود را از خورشید خیره‌کننده محافظت کند.

مثال:

She wore a hat to shield herself from the glariest sun.

معنی فارسی کلمه glariest

:

صفتی که نشان‌دهندهٔ حداکثر شدت خیره‌کنندگی است.