معنی فارسی glimmerite

B1

معدنی که به دلیل براقیت خاصی که دارد، شناخته می‌شود.

A mineral known for its shiny appearance.

example
معنی(example):

گلیمرایت معدنی است که به خاطر درخشندگی منحصر به فردش شناخته می‌شود.

مثال:

Glimmerite is a mineral known for its unique sheen.

معنی(example):

آنها گلیمرایت را در معدن قدیمی پیدا کردند.

مثال:

They found glimmerite in the old mine.

معنی فارسی کلمه glimmerite

:

معدنی که به دلیل براقیت خاصی که دارد، شناخته می‌شود.