معنی فارسی glink

B1

نور لحظه‌ای و زودگذر که به شخصی یا موقعیتی مربوط می‌شود.

A brief or fleeting glimpse or indication.

example
معنی(example):

او با وعده‌اش به او نوری از امید داد.

مثال:

He gave her a glink of hope with his promise.

معنی(example):

نور در چشمانش نشان می‌داد که در حال برنامه‌ریزی برای چیزی است.

مثال:

The glink in his eye suggested he was up to something.

معنی فارسی کلمه glink

:

نور لحظه‌ای و زودگذر که به شخصی یا موقعیتی مربوط می‌شود.