معنی فارسی glinse
B1دیدن یا توجه به چیزی به سرعت و مختصر.
To catch a quick sight or thought.
- VERB
example
معنی(example):
من توانستم از آن سمت اتاق یک لبخند ببینم.
مثال:
I could glinse a smile from across the room.
معنی(example):
او سعی کرد با یک دست تکان دادن توجه او را جلب کند.
مثال:
She tried to glinse his attention with a wave.
معنی فارسی کلمه glinse
:دیدن یا توجه به چیزی به سرعت و مختصر.