معنی فارسی globetrotted
B1سفر کرده به کشورهای مختلف در گذشته.
To have traveled extensively around the world.
- verb
verb
معنی(verb):
To frequently travel worldwide.
example
معنی(example):
بعد از اینکه چند سال به دور دنیا سفر کرد، او مستقر شد.
مثال:
After she globetrotted for years, she settled down.
معنی(example):
او قبل از پیدا کردن خانه مناسبش به دور دنیا سفر کرده بود.
مثال:
He had globetrotted before finding his perfect home.
معنی فارسی کلمه globetrotted
:
سفر کرده به کشورهای مختلف در گذشته.
