معنی فارسی glunches
B1نگاه خشمگین، اخم، نشاندهنده عدم رضایت یا ناراحتی.
To look sullen or sulky; to scowl.
- VERB
example
معنی(example):
او وقتی که کارها طبق میلش پیش نمیرود، اخم میکند.
مثال:
He glunches when things don't go his way.
معنی(example):
او اغلب به اخبار اخم میکند.
مثال:
She often glunches at the news.
معنی فارسی کلمه glunches
:
نگاه خشمگین، اخم، نشاندهنده عدم رضایت یا ناراحتی.