معنی فارسی gnarred

B2

وضعیت یا شکل گره‌خورده یا آسیب‌دیده.

Having the quality or appearance of being knotted or damaged.

example
معنی(example):

درخت به خاطر پیری گنارد شده بود.

مثال:

The tree was gnarred with age.

معنی(example):

مسیر گنارد شده یادآور زمستان‌های سخت بود.

مثال:

The gnarred path was a reminder of the harsh winters.

معنی فارسی کلمه gnarred

:

وضعیت یا شکل گره‌خورده یا آسیب‌دیده.