معنی فارسی gnawingly
B1به معنای جودن یا جویدن، به ویژه به طور مداوم و با ولع.
In a manner that involves continuous chewing or a persistent sense of discomfort.
- ADVERB
example
معنی(example):
سگ به طور مداوم اسباببازی مورد علاقهاش را میجوید.
مثال:
The dog gnawingly chewed on its favorite toy.
معنی(example):
او به طور پیوسته درباره ناامیدیهایش در محل کار صحبت کرد.
مثال:
He spoke gnawingly about his frustrations at work.
معنی فارسی کلمه gnawingly
:
به معنای جودن یا جویدن، به ویژه به طور مداوم و با ولع.