معنی فارسی gnawn
B1زمان گذشته فعل جویدن، به معنای اینکه چیزی به طور کامل جویده و آسیب دیده است.
Past participle of gnaw; signifying something that has been chewed thoroughly.
- VERB
example
معنی(example):
استخوان به طور کامل توسط سگ جویده شده بود.
مثال:
The bone was completely gnawn by the dog.
معنی(example):
او تکهای از مبلمان را که جویده شده بود در اتاق نشیمنش پیدا کرد.
مثال:
He found the gnawn piece of furniture in his living room.
معنی فارسی کلمه gnawn
:
زمان گذشته فعل جویدن، به معنای اینکه چیزی به طور کامل جویده و آسیب دیده است.