معنی فارسی grandfatherless
B1به حالتی گفته میشود که فردی پدربزرگ ندارد.
Describes the state of not having a grandfather.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رشد کردن بدون داشتن پدربزرگ، دیدگاه من در مورد خانواده را تغییر داد.
مثال:
Growing up grandfatherless changed my perspective on family.
معنی(example):
بدون پدربزرگ بودن گاهی اوقات میتواند به احساسات فقدان منجر شود.
مثال:
Being grandfatherless can sometimes lead to feelings of loss.
معنی فارسی کلمه grandfatherless
:
به حالتی گفته میشود که فردی پدربزرگ ندارد.