معنی فارسی grandfatherly

B1

ویژگی‌هایی که به پدربزرگ مرتبط است، معمولاً محبت‌آمیز و راهنما.

Characteristics that are associated with a grandfather, typically kind and guiding.

example
معنی(example):

او حضوری گرم و پدربزرگ‌گونه داشت که همه را احساس امنیت می‌کرد.

مثال:

He had a warm, grandfatherly presence that made everyone feel safe.

معنی(example):

مشاوره‌های پدربزرگ‌گونه‌اش توسط همه اعضای جوان‌تر خانواده ارج نهاده می‌شد.

مثال:

His grandfatherly advice was cherished by all the younger members of the family.

معنی فارسی کلمه grandfatherly

: معنی grandfatherly به فارسی

ویژگی‌هایی که به پدربزرگ مرتبط است، معمولاً محبت‌آمیز و راهنما.