معنی فارسی grandfatherish

B1

مشخصات یا ویژگی‌های مربوط به پدربزرگ، اغلب در توصیف ظاهری یا رفتار.

Characteristics or qualities that are reminiscent of a grandfather, often in appearance or behavior.

example
معنی(example):

طرز رفتار پدربزرگ‌گونه‌اش باعث شد همه احساس راحتی کنند.

مثال:

His grandfatherish mannerisms made everyone feel at home.

معنی(example):

او زیرپوشی پدربزرگ‌گونه به تن داشت که بسیار راحت بود.

مثال:

She wore a grandfatherish sweater that was very cozy.

معنی فارسی کلمه grandfatherish

: معنی grandfatherish به فارسی

مشخصات یا ویژگی‌های مربوط به پدربزرگ، اغلب در توصیف ظاهری یا رفتار.