معنی فارسی grateless
B1وضعیتی که در آن شخص احساس شکرگزاری نمیکند و قدر چیزها را نمیداند.
Having no feeling of gratitude; unappreciative.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او پس از دریافت کمک از دوستانش بدون اینکه چیزی در عوض بخواهد، احساس بیقدرانی کرد.
مثال:
He felt grateless after receiving help from his friends without asking for anything in return.
معنی(example):
زندگی بدون شکرگزاری میتواند به ناامیدی منجر شود.
مثال:
Living a grateless life can lead to unhappiness.
معنی فارسی کلمه grateless
:
وضعیتی که در آن شخص احساس شکرگزاری نمیکند و قدر چیزها را نمیداند.