معنی فارسی gravidly

B1

به حالت باردار و با احتیاط اشاره دارد.

In a manner that indicates pregnancy.

example
معنی(example):

او با احتیاط و به آرامی راه می‌رفت تا نلغزد.

مثال:

She walked gravidly, careful not to trip.

معنی(example):

گربه به آرامی حرکت کرد و تغییرات بدنش را احساس کرد.

مثال:

The cat moved gravidly, sensing the change in her body.

معنی فارسی کلمه gravidly

: معنی gravidly به فارسی

به حالت باردار و با احتیاط اشاره دارد.